نوشته های من

رقم مهر

به نظر من عجیب ترین و در عین حال آشناترین اتفاق بشری دوستی است. در گذر تلخ روزگار آن جاهایی که خلوت تاریکت را می خواهی بشکنی اما نمی دانی چگونه، اسم رمز شکستن حصارش همین دوستی است. آدم ها در ظاهر خیلی با هم متفاوت دوستی می کنند. بعضی ها دوستان زیادی دارند، بعضی […]

سیناژن اعدام باید گردد !

اول بگویم که دلم سخت شکسته و عصبانی و خسته هم هستم اما  این متن را به خاطر هاله حامدی فر و دکتر فریدون مهبودی و سیناژن ننوشته ام. این متن را برای قریب سه هزار جوانی نوشتم که بی رحمانه خالصانه ترین تلاشهایشان یا کذب خوانده شد یا به سخره گرفته شد. این دفاع […]

عشق دردانه است

هر آدمی باید بلد باشد حال خودش را خوب کند چون خیلی خوشبخت هستند آنهایی که کسی را دارند که به یک نگاهش یا لبخندش یا حتی شنیدن نامش از لبهای او حالشان خوب می شود. یک وقت هایی آدم ها حس می کنند ته یک چاه گیر افتاده اند و هیچ توانی هم برای […]

همه بر سر شاخ بن می بریم

فضای این روزها دارو آنقدر خشن و مضحک و آلوده است که باید خیلی بی خیال باشی که بگذاری و بگذری. منافع فردی و کوتاه مدت ما را به آنجا برد که مجامع صنفیمان انگشت نما شدند، بزرگان سیاست گذاری و صنعت دارو تخریب شدند، اصالت صنعتمان به زیر سوال رفت و جوانانمان رو در […]

جانِ مریم چشماتو وا کن

سرطان مریم میرزاخانی را از ما گرفت مریم از آن دختر های دهه ی پنجاهی بود از همان هایی که من خوب می شناسمشان. از آنهایی که خیلی سخت باورشان کردند، از آنهایی که انقلاب دیدند و جنگ دیدند و سختی اقتصادی. از همان بچه ها و جوان هایی که فقط درس خواندن بلد بودند […]

Dr Vahid Mahalati

یک انتخاب دیگر؛ نظام پزشکی

سالهاست که دکتر وحید محلاتی را می شناسم ماه های اولی که وارد دانشکده داروسازی شدم و هنوز داروسازی را هم خوب نمی شناختم چه رسد به “صنف” آن را مصادف شد با داستان همیشگی اعطای حق زدن داروخانه به پراتیک ها. ما جوجه های نوظهور که جرات سوال هم نداشتیم چه رسد با اینکه […]

سلام

آدمی که دلش نوشتن می خواهد اگر مجال نداشته باشد دلش می گیرد. حال غریبی است این دل را با نوشتن. لااقل حال غریبی است من را. جمعه شبی و از نیمه گذشته و حال و هوایی دیگر. مخاطبی نامعلوم و هوایی تفته و گرم … نمی دانم که از کدام هاله می خواهم بنویسم. […]

پرواز را به خاطر بسپار

چند روزی است که بی قرارم نمی فهمم که بهار با من چنین کرده، با من که دختر بهارم، یا حال و هوای تولدی دیگر یا هیچکدام ، همان بی تابی های دوره ای دل است و دیگر هیچ هرچه هست می دانم که علاجش جز همین خطی خطی کردن ها نیست نمی دانم که […]

تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی

 گاهی آدم در کار خودش هم در می ماند گاهی نمی فهمی که با چیزی که در دلت هست چطور می توانی اینقدر سوءتفاهم ایجاد کنی. چطور می توانی عزیزترین هایت را بی آنکه بخواهی برنجانی. سردرگم می شوی، گیجِ گیج، دست و پا می زنی برای ابراز محبت اما لحظه لحظه در گرداب سوء […]

حسین وارث آدم

هر سال در هنگام محرم شور حسینی دلهای یکایک شیعیان را به لرزه درمی آورد. شاید این بار اندکی بیش تر درنگ کنیم و لحظه ای بیشتر بیاندیشیم که چرا ؟ چرا حماسه عاشورا هرگز کهنه نمی شود و چرا داغش در دلمان هنوز تازه است؟ چرا حسین نامی است یادآور غروری خونین؟ فکر می […]