تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟!

اشتراک گذاری

تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟!

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry
129331

این روزها گویا روزهای حسرت از دست رفته هاست. شاید حسرت شکر شادی های کوچک و بزرگی که داشتیم دیری نپاید و بازهم زندگی به روال زیبای عادی شونده ی خودش برگردد، اما بعضی چیزها وقتی از دست می روند به این آسانی ها بر نمی گردد، مثل اعتماد.

درد این روزها درد بزرگی است خیلی بزرگتر از ویروس کرونا، درد ما ویروسی است که بی محابا خودمان مهندسی کردیم و به جان جامعه انداختیم و امروز دیگر هیچکداممان این جامعه ی مشکوک و بی اعتماد را نمی شناسیم.

آنقدر دروغ گفتیم و کتمان کردیم، آنقدر وقیحانه فریب دادیم که نفهیدیم چطور مشغول نابودی سیستم ایمنی بدن رنجور جامعه مان هستیم، آنچنان که هر ویروس بی رمقی هم قادر است اپیدمی خشم و قهر بیافریند.

به مردممان یاد دادیم که می توان دروغ گفت و رئیس بود، می توان دروغ گفت و مورد احترام بود، می توان دروغ گفت و پولدار بود و خوشحال. نه تنها قبحش را نشان ندادیم، گویا الگو ساختیم که چگونه می توان اینقدر دروغگوی وقیح و آسوده ای بود.

این روزا هرکسی هر چیزی می نویسد و بر بال مجاز سوار می کند، عمدتا حاوی ترس و دلهره و سیاهی، چون در جامعه ی ما اینها بیشتر خریدار دارد.جامعه ی بی اعتماد ها جامعه ی ترس است، جامعه ی سیاهی است، جامعه ی توهم توطئه، جامعه ی از عشق و امید گریزان، جامعه ی خشم و پرخاش و در این جمع چه کالایی بیشتر از داستان های ترسناک و افشای توطئه های مخوف خریدار دارد؟ چه چیز قابل باورتر است از دروغی شاخدارتر از آنچه ما علنا به خورد جامعه داده ایم؟

جامعه ی کرونا زده را می توان شفا داد، دیر یا زود می توان واکسینه کرد، اما جامعه ی بی اعتماد را دوایی نیست. دلی که از بی اعتمادی زخمی شد آنقدر خون به جگر کرده که دیگر رنگ صافی و زلالی نخواهد دید. سنگ می شود و دلی که سنگ شود خانه ی خشم و کینه و بغض و نفرین است.

بین آدم  ها اعتماد به سختی و گاها به کندی ساخته می شود اما در لحظه و ناگهانی نابود می شود اما در جوامع اینگونه نیست. مردم دوست دارند که به رییس ها، به موفق ها، به منتخب ها اعتماد کنند، این اعتماد برایشان آرامشی می آورد که ضامن بقای جامعه است و حتی اعتمادشان دیرتر هم از بین می رود.  دوست ندارند خوبهایشان را زود و آنی و به کوچکترین خطایی خراب کنند. حتی بیش از خودی ها عذر و بهانه و خطاهایشان رامی پذیرند و سرپوش می گذارند، چراکه اینها ضامن امنیت و ثبات هستند برای زندگی.  اما مدیران و منتخب های ما چه کردند که اینگونه شد؟ چقدر دروغ و کذب و وقاحت اینجا و آنجا کاشتیم و علم کردیم که دیگر در این سیاهی چشم چشم را نمی بیند؟چه کردیم که از امید گفتن جنایت شده و همدستی با عوام فریبی؟ چقدر زهر به جام این مردم ریختیم  که سردرد خماریشان را علاجی نیست؟ چقدر ضربه زدیم پیکر نحیف اعتماد را که هیچ بند زنی نمی تواند خرده هایش را بهم وصل کند؟ و چرا؟

سرمایه ی اجتماعی ما از دست رفت، اساس کار گروهی و گروه بودن و اجتماع تشکیل دادن چیزی جز اعتماد نیست. مگر می شود همکار و همخانه و همشهری باشی و نه تنها اعتمادی در بین نباشد که هرآنچه هست شک و بی اعتمادی و احتمال فریب باشد؟

 این روزها اگر از عشق بگویی، اگر از امید بگویی، اگر بگویی زندگی زیباست قدرش را بدانید، اگر بگویی شکر داده ها بکنیم، اگر لبخند بزنی و حتی اگر دوست بداری هیچکس باور نمی کند.

و به این جرم، من تمام حال خوبی که نداریم، تمام حس با هم بودنی که این روزها به آن نیاز داریم و نیست شده ، ذره ذره عشقی که به سویمان نمی آید و نور نگاه هایی که از ما دریغ می شود را از شما طلبکارم، از شما دروغگوها. از شما که بلور لطیف و زیبای شفافیت را با رنگ سیاه وقاحتتان مکدر کردید و هیچ روزنی باقی نگذاشتید که بتوان به این دلهای مشوش و متوهم و پردلهره نفود کرد. من این روزها حس می کنم که در ته چاهی عمیق به امید نوری که می دانم هست آن دورها، آواز می خوانم و وحشت تنهایی را تحمل می کنم، من تمام عمق این چاه متروک بی اعتمادی را از شما طلبکارم.

از میان تمام سرمایه های حیف و میل شده، از میان همه ی خام فروشی ها و بی تدبیری ها، من بیش از هر چیز شکست شیشه ی اعتماد را طلبکارم و این بزرگترین دین شماست یادتان باشد.

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry
129331

5 دیدگاه

    • سعید-
    • اسفند ۲۸, ۱۳۹۸ در ۳:۵۶ قبل از ظهر-
    • پاسخ

    سلام چقدر این نوشته پر بغض است. نتوانستم دقیقا متوجه بشوم فردی مورد نظرتان بود یا با کل جامعه حرفی داشتید و یا به حکومت حرفی در لفافه گفتید ولی فقط توانستم حس کنم پر از فریاد و بغض است . مستند پازل را می دیدم و در نت چرخیدم با شخصیت شما به عنوان یک فرد موفق آشنا تر بشوم. ولی به فریاد و بغض رسیدم !!! امیدوارم خداوند به شما سلامتی و توان مقابله با مشکلات را بدهد .

  • سلام خانم دکتر سال نو مبارک باعث افتخار بنده است که متخصصانی مانند شمارا در فضای مجازی ملاقات می کنم.

    متاسفانه این مشکلات کوچک و بزرگ در کشورمان به اندازی رشد کرده که قابل درمان نیست.

    من تحقیقات و تلاشهای خودم را به ادرس ایمیل درج شده در همین سایت ارسال می کنم تا حداقل انچه از سیستم بیمار و فاسد کشورم را دیده ام شما نیز ببینید.
    زمانی که یک دانش اموز ۱۷ ساله بودم افراد تحصیل کرده که به خارج پناهنده می شدند را خیانت کار به کشور می دانستم چرا که با پول این مردم (جهان سومی) دانشگاه رفته و اموزش دیده اند ولی امروز متوجه شده ام که این افراد چاره دیگری نداشته اند و………….

    دکترحسابی : جهان سوم یعنی اگر مملکتت را آباد کنی خانه ات ویران است و اگر خانه ات را بخواهی آباد کنی باید در ویرانی کشورت بکوشی.

    • فرنوش-
    • فروردین ۲۴, ۱۳۹۹ در ۷:۰۸ بعد از ظهر-
    • پاسخ

    فوق العاده بود⚘⚘👌🏻👌🏻 مثله خودتون⚘⚘
    آرزوی من اینه که در آینده یکی مثل شما بشم 🙂
    دختری ۲۰ ساله،دانشجوی بیوتکنولوژی شهیدبهشتی هستم
    در پژوهش و تلاش برای بیماری ام اس و بیماران ام اس..
    به شما افتخار میکنم
    خوشحالی لحظه ای که دیدم مدیرعامل شرکت سیناژن یک خانوم هست وصف نشدنیه و هدفم رو برای من ملموس تر کرد 😊
    ممنونم که هستید ⚘⚘⚘❤❤❤

    • مرتضی قنبری وفا-
    • اردیبهشت ۷, ۱۴۰۰ در ۴:۳۸ بعد از ظهر-
    • پاسخ

    خانم دکتر سلام ، خیلی اتفاقی با شما برخورد کردم ، البته آغازش یک سوتفاهم بود که امیدوارم ، رفع ظن شده باشد ، هنگامی که متوجه شدم در اظهاراتتون نسبت به فیلمها ، دارای دیدگاهی هنری هستید به این وجه اشتراک شما با خودم رسیدم ، در ادامه به وب سایت شما رسیدم ! چون من الان ۵۳ سال دارم و زمان انقلاب ، ده ساله بودم ، از زیر ده سالگی شیفته فیلم و سینما بودم و تحصیلات دانشگاهی ام را نسبت به علاقه ام ، انتخاب کردم ، در رشته (ارتباطات و روابط عمومی) ، نمیخواهم داستان تعریف کنم ، از حوصله بحث خارج است ، اما الان با خواندن مطلب شما به والله داغ من تازه شد ، که با سقف این کاشانه چه کردند ! از طرف خودم میگویم که جواب صداقت ما در جنگیدن چه بوده ! چرا در جامعه ما هیچ اعتمادی وجود ندارد ! من خود عباس حیدری آژانس شیشه ای هستم که از غنائم جنگی ، فقط درد و زخم گرفتم ، نه پست و مقام ، برای جنگیدن و جانبازی ام از هیچکس طلبکار نیستم و منتی بر کسی ندارم ، چون تکلیف من بود ، ولی الان خودم را بدهکار مردم و جوان هائی میبینم که ، از جنگ ما چیزی چون فقر ، فساد و تباهی ، بهره ای نبردند ! امثال ما قربانی دعواهای سیاسی ، چپ و راست شده اند و به نظر خودم ، دین ، افیون تودهاست و دین از سیاست جداست . در مملکت ما به هیچکس اعتمادی نیست و من حدود سه سال در فضای مجازی چت روم ، همزمان در ۶ سایت آنلاین ، مشاوره می دادم ، البته نسبت به رشته تحصیلی و تجربه حدود ۳۷ ساله جانبازی ام ، بعنوان (روانشناس بالینی) رایگان مشاوره می دادم و متاسفانه متوجه شدم ، در عمق این جامعه ، اونائیکه به راحتی بدون دیدن چهره ام و با اسم مستعار خودشان حرف میزدند ، جوانان دختر و پسر ما بسیار فاجعه بار زندگی می کنند ، البته بیشتر در فقر فرهنگی و اجتماعی ، اما سیاسیون میان تو سیما عنوان می کنند ، ما به آینده این کشور امیدواریم ! خانم دکتر دروغ از این فجیع تر وجود ندارد ، ما درون سیاهچاله ای هستیم ، که نسل ما داره منقرض میشه ، از متولدین دهه ۴۰ یا ۵۰ تا الان ، همه میگویند ما نسل سوخته ایم ، مانند فیلم رسول ملاقلی پور در فیلم سه گانه اش ، نسل سوخته ، فیلمسازان آگاه ما دارند قربانی می شوند ، مثل جعفر پناهی و بقیه ، چون حاکمیت در سیاست و بحث اجتماعی ، آستانه تحملی ندارد ، امثال گلشیفته اول باید جلوی نشریه فیگارو برهنه بشوند تا به هالیوود بروند ، ملت ما به کجا رسیده و جوان نسل بعد ما چی ؟ با پوزش ، اطاله کلام شد ، سرتان را درد آوردم . فقط یک نکته در پایان عرایظم ، هنگامی که در برخورد اول شما به فیلم آژانس شیشه ای استناد فرمودید ، بنده یکی از دیالوگ های حاج کاظم را آوردم ، اگر یادتان باشد ، چون تمام دیالوگ این فیلم جاودانه حاتمی کیا را از بر هستم ، پس از سو تفاهم ، بنده عذرخواهی کردم و شما فرمودین : بنده اگر سیلی هم بزنم … ، که در آنزمان نتوانستم جواب بدهم ، خانم دکتر مگر من کی هستم که چنین جسارتی به شما نمایم ! من عددی نیستم و باز هم پوزش و شرمنده ! خانم دکتر بنده اهل شعار نیستم و از سیاست بیزارم ، چون سیاست ما را فنا داد و بقول شاملو ، سرنوشت ما را بتانی رقم زدند ، که دیگران می پرستیدند! در صورت تمایل می توانید در گوگل نام بنده را سرچ کنید و مطالب انتقادی ام را مشاهده فرمائید ! در برابر شرافتتان ، سر تعظیم فرو می آورم و به چنین شخصیتی مانند شما ، (به والله بدون ریاء) افتخار می کنم . پاینده باشید و سرفراز . خدانگهدار شما . با تجدید احترام . مرتضی قنبری وفا

    • علی-
    • خرداد ۳, ۱۴۰۰ در ۱۲:۲۶ قبل از ظهر-
    • پاسخ

    البته فعلا در برابر بزررگترین دشمنی های تاریخ بشر، بگی نگی یک دوامی آورده ایم

نظر بدهید