خود بودن نعمتی است که عمدتا” از آن غافلیم. اینکه خود خودمان را بی هیچ بزکی توی آینه ای که نه محدب است و نه مقعر نگاه کنیم و بتوانیم لبخند بزنیم و دوستش بداریم، به زعم من عصاره ی ناب خوشبختی است. همین که دماغ بزرگمان را فتوشاپ نکنیم و بدانیم بزرگ است و بی ریخت است اما دوستش بداریم چون دماغ ماست مزه ی خوب خواستن را دارد. بله خودخواهی. خودخواهی که بذر تمام دوستی های عالم است. بذر رفاقت، بذر عشق، بذر نوع دوستی و … همه و همه همین خودخواهی یا شاید بهتر بگوییم خوددوستی است. اما این روزها رواج زندگی مجازی و خلق شخصیت در شبکه های اجتماعی برخی را به نوعی هپروت شخصیتی برده و برخی دیگر را گاه گاه از این زندگی در میان پرتره های روتوش شده ی دست ساز منزجر می کند

در میان واقعیت ملموس این اجتماع پر تزویر و ناراست زندگی کردن و همزمان تحمل این همه  قیافه های زیبا و انسان های وارسته، شخصیت های فرهیخته و دانا برخی اوقات غیر ممکن و غیرقابل تحمل می شود

گهگاه وقتی این افراد به عکس های فتوشاپی دختران جوان می خندند در عجب می مانم که آیا واقعا بر این تصورند که کسی روتوش های عمدتا” ناراست و ناشیانه ی شخصیتشان را نمی بیند؟ کسی نمی فهمد که آن همه ادعای شعور چطور خلق می گردد؟ به راستی باور کرده اند که این همه غلو احساسات و درک و انساندوستی و جهان وطنی بر هیکل های کوچکشان برازنده است؟ گمان دارند که ندای حق خواهیشان که حداکثر از بلندای ۲ کامنت بیشتر بالا نمی رود با دهان های مسکوت و مظلوم همیشه خاموششان در دنیای واقعی تناسب دارد؟

و با تمام خوددوستی های تاریخ دلم برایشان می سوزد. برای اینکه آن خودهای نه چندان بد را دوست نمی دارند. برای اینکه حق ابراز خشم، یاوه گویی های گهگاه، رنجش های بی مورد، غیبت های شیطنت آمیز و تمسخرهای بچه گانه را از خودشان گرفته اند. چرا؟ چون آن چهره ی تمیز، با آن دماغ قلمی با آن همه کمالاتِ بعضا” پشت به گوگل داده، با آن همه ذوق هنری مگر می شود اهل خشم و دیکتاتوری و تمسخر و تعصب باشد؟؟؟!!!! و خلاصه چهره های رقت انگیزی می شوند. این در حالیست که هر چهره ای در نوع خود زیباست و این فرهنگ تظاهر به دیگر بودن است که فضای اجتماعیمان را اینگونه ملوث کرده. همان فرهنگی که دکتر و مهندس بودن را تبدیل به فخر کرده اما انسان بودن را نه، همان فرهنگی که میهمانی های آنچنانی و عروسی های بالماسکه ای را در دامانمان گذاشته، امروز به ابزار کارآمد مجاز مسلح شده و بی هیچ هزینه و محدودیتی هر روز مخلوقات جدیدی را به دامان دنیای زوکر برگ تقدیم می کند. و این جامعه ی وحشتناکی ساخته است. در عالم واقعیت این تظاهر ها با قرض گرفتن گردنبند همسایه یا پز دادن مدرک دایی نداشته ای در آمریکا محدود می گردید چون لااقل همسایه ی مایه داری می بایست بود و گردنبندی هم ، باید پسر خاله ی خواهر شوهر عمه ای در آمریکا پیدا می شد تا کارت پستالی برای چاشنی در دست داشته باشی اما حالا به مدد مجاز و دهکده ی جهانی و گوگل همه چیز در دستان توست و بدتر از همه اینکه داستان به گردنبند و دایی و خواستگار واهی خلاصه نمی شود بلکه شعور و درک و فرهنگ است که نشانه گرفته شده و به استحاله می رود

در همین میان هم می بینی کوچولوهای ۲۰ و چند ساله ای که تماما” خودشان هستند و وقتی از پشت مانیتور فرصت سرک کشیدنی دست می دهد آنقدر واقعی هستند که از میان هزاران نفر می توانی پیدایشان کنی و خود خودشان را در آغوش بکشی

خلاصه، اینکه بدانی چقدر مزخرفی و به همان میزان که عرضه داری در واقعیت بهتر باشی در دنیای مجازی هم تلاش کنی، نعمتی است.

حتی شاید محدودیت های فضای واقعی مجال خود بودن کامل را از ما می گیرد. همه ی ما فریادهایی داریم که فقط در نه توی دلمان طنین می اندازد، حسادت هایی که به روی خودمان نمی آوریم، بدجنسی هایی که برای بروزشان هزار دلیل واهی می آوریم، خشم هایی که … یا عشق هایی که … من دوست دارم که استاتوس هایم تیتر روزنامه ای نباشد که نگران تشویش اذهان عمومی یا ترویج خشونت یا جریحه کردن عرف اجتماعی یا اخلاق جمعی باشم. دوست دارم که خود من باشد درست همانطور که باید باشد What’s on your mind?

دوست دارم این آدم واقعی شعورش اهل مد نباشد، این آدم ناراست کج رفتاری که خیلی از خوبی ها را به زور یادش داده اند و خیلی از بدی ها هنوز در جانش ریشه دارد، کاش بتواند در این گستره ی مجاز هم خودش باشد.

ساختن یک خود بی نقص و مهربان و باشعور مجازی خیلی کار سختی نیست. کاش کمی خوددوست تر باشیم تا آن خود عیبناک و ناراستمان را پنهان نکنیم و تا شاید در گذر سایش های حقیقی و مجازی تراشی بخوریم و اندکی خوش هیکل تر شویم

" /> آدم های مجازی - هاله حامدی فر | Haleh Hamedifar

آدم های مجازی

اشتراک گذاری

آدم های مجازی

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry
2

خود بودن نعمتی است که عمدتا” از آن غافلیم. اینکه خود خودمان را بی هیچ بزکی توی آینه ای که نه محدب است و نه مقعر نگاه کنیم و بتوانیم لبخند بزنیم و دوستش بداریم، به زعم من عصاره ی ناب خوشبختی است. همین که دماغ بزرگمان را فتوشاپ نکنیم و بدانیم بزرگ است و بی ریخت است اما دوستش بداریم چون دماغ ماست مزه ی خوب خواستن را دارد. بله خودخواهی. خودخواهی که بذر تمام دوستی های عالم است. بذر رفاقت، بذر عشق، بذر نوع دوستی و … همه و همه همین خودخواهی یا شاید بهتر بگوییم خوددوستی است. اما این روزها رواج زندگی مجازی و خلق شخصیت در شبکه های اجتماعی برخی را به نوعی هپروت شخصیتی برده و برخی دیگر را گاه گاه از این زندگی در میان پرتره های روتوش شده ی دست ساز منزجر می کند

در میان واقعیت ملموس این اجتماع پر تزویر و ناراست زندگی کردن و همزمان تحمل این همه  قیافه های زیبا و انسان های وارسته، شخصیت های فرهیخته و دانا برخی اوقات غیر ممکن و غیرقابل تحمل می شود

گهگاه وقتی این افراد به عکس های فتوشاپی دختران جوان می خندند در عجب می مانم که آیا واقعا بر این تصورند که کسی روتوش های عمدتا” ناراست و ناشیانه ی شخصیتشان را نمی بیند؟ کسی نمی فهمد که آن همه ادعای شعور چطور خلق می گردد؟ به راستی باور کرده اند که این همه غلو احساسات و درک و انساندوستی و جهان وطنی بر هیکل های کوچکشان برازنده است؟ گمان دارند که ندای حق خواهیشان که حداکثر از بلندای ۲ کامنت بیشتر بالا نمی رود با دهان های مسکوت و مظلوم همیشه خاموششان در دنیای واقعی تناسب دارد؟

و با تمام خوددوستی های تاریخ دلم برایشان می سوزد. برای اینکه آن خودهای نه چندان بد را دوست نمی دارند. برای اینکه حق ابراز خشم، یاوه گویی های گهگاه، رنجش های بی مورد، غیبت های شیطنت آمیز و تمسخرهای بچه گانه را از خودشان گرفته اند. چرا؟ چون آن چهره ی تمیز، با آن دماغ قلمی با آن همه کمالاتِ بعضا” پشت به گوگل داده، با آن همه ذوق هنری مگر می شود اهل خشم و دیکتاتوری و تمسخر و تعصب باشد؟؟؟!!!! و خلاصه چهره های رقت انگیزی می شوند. این در حالیست که هر چهره ای در نوع خود زیباست و این فرهنگ تظاهر به دیگر بودن است که فضای اجتماعیمان را اینگونه ملوث کرده. همان فرهنگی که دکتر و مهندس بودن را تبدیل به فخر کرده اما انسان بودن را نه، همان فرهنگی که میهمانی های آنچنانی و عروسی های بالماسکه ای را در دامانمان گذاشته، امروز به ابزار کارآمد مجاز مسلح شده و بی هیچ هزینه و محدودیتی هر روز مخلوقات جدیدی را به دامان دنیای زوکر برگ تقدیم می کند. و این جامعه ی وحشتناکی ساخته است. در عالم واقعیت این تظاهر ها با قرض گرفتن گردنبند همسایه یا پز دادن مدرک دایی نداشته ای در آمریکا محدود می گردید چون لااقل همسایه ی مایه داری می بایست بود و گردنبندی هم ، باید پسر خاله ی خواهر شوهر عمه ای در آمریکا پیدا می شد تا کارت پستالی برای چاشنی در دست داشته باشی اما حالا به مدد مجاز و دهکده ی جهانی و گوگل همه چیز در دستان توست و بدتر از همه اینکه داستان به گردنبند و دایی و خواستگار واهی خلاصه نمی شود بلکه شعور و درک و فرهنگ است که نشانه گرفته شده و به استحاله می رود

در همین میان هم می بینی کوچولوهای ۲۰ و چند ساله ای که تماما” خودشان هستند و وقتی از پشت مانیتور فرصت سرک کشیدنی دست می دهد آنقدر واقعی هستند که از میان هزاران نفر می توانی پیدایشان کنی و خود خودشان را در آغوش بکشی

خلاصه، اینکه بدانی چقدر مزخرفی و به همان میزان که عرضه داری در واقعیت بهتر باشی در دنیای مجازی هم تلاش کنی، نعمتی است.

حتی شاید محدودیت های فضای واقعی مجال خود بودن کامل را از ما می گیرد. همه ی ما فریادهایی داریم که فقط در نه توی دلمان طنین می اندازد، حسادت هایی که به روی خودمان نمی آوریم، بدجنسی هایی که برای بروزشان هزار دلیل واهی می آوریم، خشم هایی که … یا عشق هایی که … من دوست دارم که استاتوس هایم تیتر روزنامه ای نباشد که نگران تشویش اذهان عمومی یا ترویج خشونت یا جریحه کردن عرف اجتماعی یا اخلاق جمعی باشم. دوست دارم که خود من باشد درست همانطور که باید باشد What’s on your mind?

دوست دارم این آدم واقعی شعورش اهل مد نباشد، این آدم ناراست کج رفتاری که خیلی از خوبی ها را به زور یادش داده اند و خیلی از بدی ها هنوز در جانش ریشه دارد، کاش بتواند در این گستره ی مجاز هم خودش باشد.

ساختن یک خود بی نقص و مهربان و باشعور مجازی خیلی کار سختی نیست. کاش کمی خوددوست تر باشیم تا آن خود عیبناک و ناراستمان را پنهان نکنیم و تا شاید در گذر سایش های حقیقی و مجازی تراشی بخوریم و اندکی خوش هیکل تر شویم

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry
2

نظر بدهید