سینامه ۱۰

اشتراک گذاری

سینامه ۱۰

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

نمی دانم برایتان پیش آمده که انرژی زیاد گلـــویتان را بگیرد و فکر کنید دارید خفه می شوید؟  البته به قول رفیقی از نــوع خفگی های خوب. یعنی راستش یک چند صباحی در به در دنبال چنین خفگی بودم که نهایتاً حادث شد. خلاصه انرژی به سراغم آمده با کلی امید و آرزو به عبارت دیگر آتشی به جانم افتاده که بیا و بنگر. این روزها بسیار می اندیشم به سیناژنمان ، به شما ، به خودم و به فردای روشن و زیبایی که در انتظار ماست. اگر چه من امروزمان را نیز سخت دوست می دارم.  همیشه درحالیکه در لحظه عشق می ورزم و لذت می برم و طعم زندگی را از هر روزنی می مکم اما هرگز نگاهم را از افق دریغ نمی کنم. سیناژن سازمانی است که ساختار اصلیش این روزها دچار جهشی عظیم شده است و شما به یقیین تکان های هیجان انگیز و دلنشین آن را حس خواهید کرد.

نه نمی خواهم نگرانی هایتان را نادیده بگیرم، علامت سئوال های ذهنیتان را انکار کنم و نگاهم را از نگاه های باهوشتان برزدم و زمزمه کنم : ” همه چی آرومه ” نه اصلاً و ابداً همه چی آروم نیست که اصلاً مگر آرامش چیز خوبی است ؟ مگر نه اینکه ما زنده از آنیم که آرام نگیریم ، موجیم که آسودگی ما عدم ماست ؟ شاید برخی عافیت طلب ها حتی نوعی بیماری شبه مازو خیسمی را در من تشخیص بدهند، اما در هرحال تحول ، انقلاب ، جهش و پیشرفت همه من را به اوجی می رساند که به یاد می آورم هنوز    زنده ام. وقتی در میانه ی هجمه های حتی بی انصافانه و زورمدارانه می ایستم و حس می کنم که بار دیگر باید اسب هایمان را زین کنیم و شمشیرهایمان را بکشیم ، باردیگر باید از خانه مان محافظت کنیم ، وقتی حس می کنم که باید نگرانی هایم را پشت مردمکها حبس کنم و شما را به لبخندی مهمان کنم و وقتی حس می کنم که چقدر سیناژنمان را دوست می دارم این درست  زمانی است که نفسی می آید و طپش قلبم را باز حس می کنم و خوشحـال می شوم چون دیگر بار در می یابم که هنوز سخت زنده ام .

وقتی نگاهتان می کنم و همه ی صفا و صمیمیت را حس می کنم ، وقتی که حس می کنم که چقدر دستم برای شما ها رو شده است و شما حرمت همه ی دوستی های عالم را نگه می دارید و تنها یک کلمه  می گویید: ” هستم “، تمامی آنچه زندگی چون منی را تشکیل می دهد یکپارچه شعله ور می شود و من این شعله های گرم و سوزان را سخت دوست می دارم .

سیناژن در راستای ارتقای نیروی انسانی و تغییر ساختارهای عملکرد سازمانی ، ارتقای مدیریت و افزایش بهره وری دستخوش تحولی عظیم است. یادمان باشد کسی جز ما نیست که عزم  ما را باور کند، کس دیگری نیست که ما را جدی بگیرد.

یادم می آید در کودکی باغچه ی کوچکی داشتیم و مادر بزرگم هر سال باغبان دوره گردی را صدا می کرد و وقتی او آن قیچی بزرگش را بدست می گرفت من چشم هایم را می بستم. منظره ی آن باغچه ی هرس شده در لحظه ی اول برای من کم تجربه و کوچک، غم انگیز بود اما وقتی به چهره ی مادر بزرگم نگاه می کردم تصویر باغچه ی سبز و شاداب و پرمیوه را در چشمانش می دیدم و باور می کردم که بهار شکوفاتر و زیباتری باغچه مان را انتظار می کشد.

باز هم یادمان نرود :

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی . . .
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت،‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی . . .
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!                                ” پابلو نرودا ” ( ترجمه احمد شاملو )

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

نظر بدهید