سینامه ۱۲

اشتراک گذاری

سینامه ۱۲

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

بدجوری گیرکرده بودم که این شماره چه بنویسم که …. شاهد از غیب رسید مقاله ها را برایم آوردند و سوژه محیا شد. نمی دانم در جریان هستید که مهران مدیری طنزی ساخته که بر روی اینترنت آمده و شبکه های ماهواره ای لس آنجلس را به طنز کشیده. راستش به طنز هم نکشیده، عیناً خودشان را پیاده کرده اما آقایان مبارزین سخت برآشفته اند و مدعیان شعار” ماهستیم ” گویا بدجوری ” ما نیستیم ” شده اند. من هر چه طنز مدیری را نگاه کردم دیدم خیلی لطف کرده و آن تیغ تیز طنزش را به شدت غلاف کرده و تنها آمیزه ای شده، اما مدعیان نجات ایران و ایرانیان را سخت برآشفته و حتی تریبون مبارزه ها را رها کرده اند البته خدا را شکر در این روزهای سرد و خاکستری اگر سینامه مجالی برای لبخندی باشد و قهقه ای چه نعمتی است، که من از این جدیت های بی حس و قهر آلود سخت خسته ام.

یاد سالها پیش افتادم و مجله عزیز گل آقا، خدایش بیامرزاد، در آن روزها دکتر حبیبی که معاون اول بود همیشه چهره ی ثابت جلد گل آقا بود. با همان چهره تپل و دوست داشتنی و آن چشمان آبی و یکی از دوستداران پر و پا قرص گل آقا. اما این روزها بیشتر از هر چیز به دنبال سوء تفاهم می گردیم و طاقتمان هم کم شده. واقعیت این است که ۲۵۰۰ سال یا شاید بیشتر دیکتاتوری، از ما یک سری دیکتاتور بالفطره ساخته است که ظرفیت نقد نداریم. واقعیت این است گه اگر مجال نقد و طنز و حتی عیب یابی را از هم بگیریم، کجا می خواهیم بدانیم که سرتا پا عیب هستیم. اگر آینه شما قامتتان را خیلی صاف و صوف و بی نقص می نمایاند، من می گویم بلافاصله آینه را بشکنید، اصلاً درنگ هم نکنید. یک روز می گفتند درست مثل آینه است اما گویا اشتباه می کردند. بگذریم، این دوستی و رفاقت هم شده عین واقعه عاشورا و منابر، انکار سرمقاله ی من بدون این شرح مصیبت جمع  نمی شود. بحث من این است که سینامه اصل و اساسش این است که محلی باشد برای تمرین دموکراسی. دموکراسی این نیست که هر کس بتواند حرف دلش را بگوید یا حتی نیشش را بزند، نه، اشتباه نکنید این نیست. اصل دموکراسی این است که طاقت شنیدن حرف و خوردن نیشش را داشته باشیم. ظرفیت داشته باشیم که بخوانیم و با مهر به گفتمان بنشینیم یا حتی به شوخی بامزه ای درخصوص راه رفتن کج و کوله مان بخندیم. ما هم شوخی کنیم اما نه به تلافی بلکه به قصد بازکردن بابی برای خنده ای بیشتر. کیمیایی شده این روزها آنچه به نام ظرفیت می شناسیم و این تنها ظرفی است که هنوز پیمانه ای برای سنجش ندارد جز آزمون ظرفیت در مقاطع مختلف. بحث در این است که آیا حرف تند و تیز را می توان از هر زبانی شنید و تامل کرد یا حتی به آسانی خندید و از مشهور شدنمان به صدای بلندی یا قامت ناراستی لذت برد؟ راستش وامانده ام از اینکه حسم را بگویم در برابر این نوع خاص از دیکتاتوری که همیشه جامعه ما را عقب عقب رانده است. چون بنظر می رسد این روزها دوست کسی است که همیشه هوایت را دارد و تمام حرفهایی که از دهانش بیرون می آید به کام دلت خوش می آید. دوست کسی است که در تو عیبی نمی بیند. دوست کسی است که برای تو مرتب ماهی می آورد تا از گرسنگی نمیری اما هرگز به تو ماهیگیری نمی آموزد. دوست در مورد تو بیشتر در غیابت صحبت می کند. دوست همیشه حق را به تو می دهد. عجب دوست خوبی !!! دلم گرفته از اینکه این روزها سوء تفاهم ها را با آغوش باز می پذیریم، نه حتی از این هم فراتر که در به در و کوچه به کوچه دنبالشان می گردیم. از زیر هر سنگی و لابلای کتاب های خاک گرفته و حتی شلوغی و درگیری های روزمره پیدایشان می کنیم، قاب می گیریم و به دیوار  می کوبیم. گویی میخ ها را میان دو چشم رفاقتمان می کوبیم تا دیگر چهره معصومش دیده نشود و اثبات شویم که ما همیشه درست بوده ایم. روزگـارانی را با هم می گذرانیـم ، با هم گـریه می کنیم و با هم می خنـدیم ، باهم درد می کشیم و مضطـرب می شویم و بعد همه را درگذر حسی سیاه و سراسر توهم سرمی بریم و همچون سرداری پیروز از شهادت عزیزی مغرور می شویم. چه خوب بابی را بازکردیم و آینه ای ساختیم بنام سینامه تا اگر عیب گویی و طنز را نمی توان تحمل کرد، بی نامی بیاید و … چه خوب بابی را بازکردیم تا بی نام و با نام بر قامت سیناژنی ما بتازد که گویا باورمان شده بود که دیگر نباید موضوع طنزی باشیم و شوخی.

این روزها حس خوبی دارم. هنوز راه بسیار داریم و تمرین بیش از این می طلبد، هنوز طاقتمان زیاد نیست و از سر بغض و دلخوری پاسخی می دهیم. باز هم طنزی خواهد آمد و باز هم پاسخی و من می دانم که هر روز غنی تر می شود فرهنگ جامعه ای که سیناژن نام نهاده ایم، چرا که ما آغاز کرده ایم راه سختی را و از مهر و شناخت توشه ای بیش از این نیاز داریم.

پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

نظر بدهید