سینامه ۵

اشتراک گذاری

سینامه ۵

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

راستش یک آقا یا خانم TM مبدل به NA یک مطلبی نوشت و ما حسب وظیفه ممیزی و سردبیری و مثلاً این حرفها خواندیم اما یادمان افتاد که سرمقاله ی خودمان را ننوشته ایم ، آمدیم سرمقاله بنویسیم هرچه کردیم جدی و احساسی بنویسیم نشد که نشد ، حتی تلاش وافر نمودیم که جدی و مدیریتی بنویسیم که بیشتر خندمان گرفت. پس نظر به روحیه طنز حاکم بر این شماره، ما هم سعی کردیم جامه ی طنز برتن کنیم شاید در عالم طنازی گویی ببریم پیش از آنکه قامتمان چوگان کنند. اما اگر خواندید و این طنازی جز عشوه شتری چیز دیگری را تداعی نکرد، دگر هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه ذوق طنز شناسی شما قابل تشکیک نیست .

ماهی که گذشت، در شرکت عزیزتر از جان سیناژن دو فقره بالک گلاب کشف گردید که هر دو مشام جان کلیه سیناژنی ها و وابستگان سببی و نسبی را به معنای اعلای کلمه معطر نمود، آنچنان که آگاهان گزارش دادند، یکی از علل کمبود قرص متوکلوپرامید در داروخانه های تهران، گسترش رایحه گلاب های مذکور بوده است. جالب اینجاست که به نظر می رسد رقابت متخصصان دخیل در تولید و مدیران مشغول به پشتیبانی این بار هم به ظهور و بروز رسید که یک گروه چشم بر خواندن پاراگرافی بستند و زکریای رازی را روی ویبره نشاندند و دیگران بر اساس اصول ریاضیات خرداد ۸۸ به بعد دو دوتا را سه تا یا هشت تا محاسبه کردند و چنین شد که به هودیس گفتیم گلاب را در اندازه های مختلف بخصوص بالکهای بزرگ به فهرست بهای سیناژن اضافه کند. دستیابی به چنین گلابی در دو عطر مختلف و هر دو نیز بس مشام نواز با این فاصله ی زمانی اندک معجزه ای است که تنها در سیناژن رخ می دهد و دلیل آن هم این است که مدیر عامل شرکت سخت به معجزه معتقد است و بارها عنوان نموده که باور دارد سیناژنی ها هر نشدی را شد می کنند. به دنبال کشف و صنعت این دو گلاب ناب به یکباره مدیریت سیناژن بر آن شد که دستورالعمل دستیابی به چنین گلاب هایی را Patent نماید چون اگرچه سالهاست که ایرانیان عرصه های مختلف مدیریت را با انواع گلاب های خود معطر نموده اند اما این دو گلاب با این حجم و تحت مدیریتی کار آمد در مجموعه ای Hi-Tech مسلماً برای اولین بار در دنیا به تولید رسیده است.  ( خوب شد برای یکبار هم که شده دومین تولید کننده نیستیم ) بنابراین عده ای از متخصصین ثبت مالکیت معنوی برای ثبت این شاهکار دعوت شدند و همگان از عطر این نوآوری مدهوش. مدیرعامل شرکت به فکر فرو می رود که منشاء اصلی این معجزت کجاست؟ چرا که اصول مدیریتی که وی اخیراً با جد و جهد در برنامه MBA فرا         می گیرد، تاکید می کند که منشاء هر دستاوردی در سازمان می بایست ریشه یابی شود و علل موفقیت و تمایز کاملاً شفاف گردد و بر این اساس سخت به مکاشفه پرداختیم اما چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که : چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید.

بله  نگاهی کردیم و دانستیم که : کدام کار ؟ کدام مدیر ؟ کدام متخصص ؟ منشاء این بوی معطر که شب ها خواب را از ما ربوده و تاریخچه صنعت داروسازی را به رنگهایی خاص آراسته و دیگر بار باعث شد که آن حنجره معروف در فضای دفتر و کارخانه خودی بنماید همانا چیزی نیست مگر غرور و اعتماد به نفس کاذب در تمامی سطوح. همانا عامل این بیمار مسری، ویروسی است بسیار مقاوم با بیماری زایی بالا و پذیرش بالاتر از آن در مبتلایان ( این هم نکته ی بدیع دیگری درعالم ویروس شناسی) از تظاهرات بیماری می توان به موارد زیر اشاره کرد :

ما می دانیم و خیلی خوب می دانیم و هیچ کس بهتر از ما نمی داند و هیچکس بهتر از ما نمی تواند. بیماران که ما باشیم، در راستای اثبات موقعیت بالاتر خودمان در این نردبان مجازی دانستن، چه مسابقه ها که ترتیب نمی دهیم، چه حال گیری ها از هم نمی کنیم ، چه زیرپاکشی ها اجرا نمی شود و چه زیر آب ها نمی خورد. اما غافل از اینکه دانستن اصلاً خیلی چیز خوبی نیست، یعنی آخر و عاقبت ندارد. آخه شما نگاه کنید ببینید از این افراد دانا و آگاه کدام یکی عاقبت بخیر شدند؟ حالا تازه آنها واقعاً     می دانستند ما که اگر این بوی گلاب از خواب بیدارمان نکرده بود در جهل مرکب ابدالدهر صفا می کردیم.  بی خود نبود که دکتر علی شریعتی می گفت : خریت ….. آخ که چه نعمتــی!

بعد ما روز و شب دنبال این رفتیم که به بغل دستی ، بالاسری ، پایین دستی ، همسایه بغلی ، رهگذر ، فیلم بردار ، راننده آژانس تفهیم کنیم که خیلی بهتر می فهمیم و خیلی بیشتر می دانیم و جواب پس دادنش یادمان رفت.  یادمان رفت که هر کلاس درسی که جلوی استاد دست بلند کردیم و پز دادیم که ما بلدیم ، ما بلدیم ، آخرش به امتحانی ختم می شد که نمره مان را توی برد زدند. اینبار این دو تا صفر روی برد صنعت دارویی کشور محصول تابستان و پاییز برخی مدیران سیناژن قهرمان ، کنار آن جایزه ها و مصاحبه ها و گزارشهای تلویزیونی آنچنان وق زده بود توی چشم ما که گهگاه یاد فیلم جیغ می افتادیم و از شما چه پنهان که یک صدایی شبیه جیغ یا نمی دانم نعره هم از حنجره ی معروفمان در می آمد. خلاصه ما که خیلی حالمان گرفته شد و روی آینه اتاقمان نوشته ایم که توهمان کسی هستی که مسئول درجه اول یا متهم ردیف یک تولید این دو بالک گلاب ناب هستی. در راستای همین تفهیم اتهام، یک شیشه کوچک از آن را هم هر روز بو می کنیم که این محصول سال ۸۸ یادمان نرود و هی به خودمان می گوییم هوا ورت نداره بابا ! گلاب ساز … امیدواریم کلیه مدیران هم که برگه های رفوزگی را در دست دارند هم مشام خویش به این عطر ترکنند و هم یادشان نرود که اسباب بزرگی یکی دوتا نیست و حالا حالا ها کار داریم … اگه توی قحط الرجال یا قحط النساء آمدیم پریدیم روی جای بزرگان، لااقل عطر و گلاب پراکنی نفرماییم. خدا را صد هزار مرتبه شکر که اگر چه آبرویمان رفت اما حرفمان زمین نماند و یک جماعت با مرام و رفیق ندای هل من ناصر ینصرنی ما را جواب دادند و یکی از گلاب ها سریع السیر بسته بندی شد و قسمتی از آبرو با پیپت و سرنگ از کف جوی جمع گردید. آن دیگر گلاب شاید آبرویی را تهدید نکرده اما آنچنان ویبره ای به پایه های یک سیستم  وارد کرده که یک دفعه یادمان آمد، ما هر سال دیگ قیمه نذری امام حسین را با همان یا علی و یا حسین باید بلند کنیم ، لیفتراک به کار ما نمی آید بلکه چه بسا شاخکش می زند سقف هیات را می آورد پایین. پس :  ” یا حسین “

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

نظر بدهید