دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد ؟!           

اشتراک گذاری

دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد ؟!           

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

 

گاهی فکر می کنم که به تعداد هر شخصی یا بهتر بگویم هر دلی زبانی هست و این تعدد زبانها گاه ما را از درک کلام هم وطن ، همکار ، همسر و حتی فرزندمان عاجز می کند. در حقیقت آنچه دوستی را مفهوم می بخشد، چیزی نیست جز زبان هم دلی مشترک . چرا که هم دلی از هم زبانی خوش تر است .

دوستی واژه ایست که از سالیان دور همواره عطش سیری ناپذیر انسان تنها را تیزتر کرده است و دلیل این که انسان های بزرگ و روح های پیچیده همواره از تنهایی غریبی نالیده اند نیز درد هجران همین گم شده است. هرچه روح بزرگ تر ، پیچیده تر و باهوش تر درک زبان دلش مشکل تر و جمعیت هم زبانش معدودتر. چه خوشبختند آنها که در این برهوت سرد و در این وادی قهر و کین آن نگاه آشنا را شناخته اند و به یک جرعه کلامش عطش سالیانشان فرونشسته است. چه نعمتی است زیر سایه های اعتماد قدم زدن و دل در گرو کلامی بستن که خود نیز نمی دانی از دل تو برخاسته یا او. از مشی و منش دوستی لذت بردن که دیگر هیچ کدام مالک روحی مستقل نیستند. آشنایی را تا عمق وجود مزه مزه کردن ، زیر نور شناختی دو جانبه همدیگر را یافتن و اعتماد کردن ، ثمره دوستی است و به راستی چه دشوار است یافتن گوهری بدین گرانقدری . بسیار زمان خواهد برد تا آن خطوط آشنا را در چهره یکدیگر بخوانیم و اسم رمز خویشاوندی را از هم بشنویم. آن زمان که همدیگر را می یابیم، آن زمان که دوست را می شناسیم و آن زمان که دوست داشتن را در عمق جانمان حس می کنیم ، چه خوشبختیم و سعادتمند . اما هنوز نمی دانیم که :

عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

 

حفظ این خویشاوندی بسیار مشکل است چرا که دو روح به لحظه لحظه حیات هم وابسته اند ودیگر هیچ عذری پذیرفته نیست. حق نداریم بخاطر خود، بخاطر مصلحت، بخاطر موقعیت و بخاطر هیچ چیز دیگر از نگاهش ، دل شکسته اش ، قطره اشکش ، لبخندش ، سلامش و دست های مهربان و گرمش بی اعتنا بگذریم چرا که دیگر ما را از هم گریزی نیست .

در فضای سرد و قهر آلود امروز چقدر می توانیم بال های دوستیمان را نشکنیم چقدر می توانیم جوانه سبز و پر امید پیوندمان را در برابر تند باد حسد و بخل محافظت کنیم و تا کجا می توانیم در برابر بهمت و افترا روئین تن باشیم .

اما بدانید که یافتن آن خویشاوند آشنا ارزش تمام خطرها ، ترس ها و حتی مصیبت ها را دارد. داشتن آنها که با داشتن تو زندگی می کند، لحظه این پرواز در فضایی که جز آفتاب مهر و هم زبانی بر آن نمی تابد، روح تو را آنچنان به اوج می برد که دیگر تمامی قهر ها و خشم ها و عتاب ها رنگ می بازند.

تنهایی دردی است که بشر همواره از آن رنج کشیده و روح هر چه بزرگ تر است، رنجش بیش تر و عمیق تر و نیازش به شناخته شدن و دوست داشته شدن بیش تر است . درد بزرگی است که دوستت بدارند بی آن که عمق نگاهت را بشناسند . دوستت بدارند بی آن که بدانند لایق دوست داشتنی بس والا تری و در یک کلام دوستت بدارند و تو بدانی که آنها از تو هیچ نمی دانند این درد دردی است که نامش را من درد تنهایی می گذارم در میان جمع و خانواده و بسیاری از مدعیان دوستی ، تنها بودن سخت تر است تا در جزیره ای متروک تنها زیستن و این انسان باهوش و تنها در میانه همه محبت هایی کور و عشق های زمینی ناگهان در کناره جمعیت چهره ای می بیند که از نگاه کردن در چشمان او شرم می کند که نه می ترسد . می ترسد که آتش اشتیاقش جان هر دو را به آتش بکشد. می ترسد که آفتاب دوستی شان چهره های معصوم دیگران را بسوزاند. می ترسد و می خواهد و بالاخره به جبر دل سر را بلند می کند. نیم نگاهی ، لبخندی و عبور احساسی پاک کافی است تا هر دو بدانند دیگر تنها نیستند دوستی آغاز شده و از رعب و ظلمت تنهایی دیگر اثری بر جا نیست .

یاد جمله استاد شهید دکتر علی شریعتی افتادم که : دوست داشتن از عشق برتر است . دوستی نهالی است که این روزها کم تر در باغچه دلمان غرس می کنیم .

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

نظر بدهید