من، ریشه ی درد تاریخی ما (سینامه ۴)

اشتراک گذاری

من، ریشه ی درد تاریخی ما (سینامه ۴)

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

 

سال را به نیمه رسانده ایم، سالی پر هیاهو و داغ اما گذشته از همه ی آنها که گفته ایم و نگفته ایم برای فردایمان چه کرده ایم؟ بسیار از این دفترها را رج زده ایم و سیاه کرده ایم بی هیچ تفکری. سالهاست نیازمند تفکر جمعی هستیم و آن را درهیاهوی روزمرگی خودخواهی هایمان گم می کنیم.

شاید دوهزارو پانصد سال حکومت خودکامگان، خودخواهی را در تارو پود فرد فردمان تنیده . آری، به جای مهر، این افیون من خواهی ست که با شیر اندرون شده و با جان به در شود. امروز، برای منافع خود اصولی ترین ها را به راحتی زیر پا می گذاریم.

شاید هرگز چشمان نگرانی نبود تا پدرانه مفهوم قانون و قانون مداری را گوشزد کند، و شاید هرگز نوای دلسوز مادرانه ای نبود تا عشق جمعی را در گوشمان لالایی بخواند. هریک پیله ای تنیده ایم حداکثر به وسعت خانواده و دلی داریم بس تنگ که گنجایش یک نفر بیش تر را هم ندارد.

اینجا، سرزمین من، ایران است، سرزمین مهر، سرزمین کوروش، سرزمین کهن ترین منشور حقوق بشر. اما امروز با این چهره های گره خورده و با این نگاههای طلبکارانه، به راستی اهل کجا هستیم و فرزندان کدام قوم ؟ اهل سرزمینی که گوشی برای شنیدن کلام مخالف ندارد، اهل سرزمینی که در دل جایی برای یکدیگرنیست، اهل سرزمینی که “من” تنها مفهوم همه شناس و همه پسند آن است. به راستی سرمای کدام یخبندان ، همه آنچه فرهنگ و تمدن ما بود و به آن می بالیدیم را منجمد کرده است که از رعایت اولیه ترین قوانین جامعه بازمانده ایم؟! کدام معلم خائنی قانون را برای ما اینگونه معنا کرد؟ آیا هیچ استاد عاشقی نبود که خوب بیاموزد قانون همان روح عشق دسته جمعی ست: ” من تو را دوست دارم ، حقت را می شناسم ، پس آن را رعایت می کنم و از این مراعات لذت می برم. ” تنها برای لحظه ای زود رسیدن و برای لقمه ای بیش تر، انسان بودن خود ، که نه ، بودن خود را معنا  می کنیم. بر زیباترین خلقت خداوند پا می نهیم ، تا در این شهر شلوغ و پرهیاهو لحظه ای زودتر برویم و هرگز نگاه نخواهیم کرد که پشت سر من ، پشت سر تو که کف کفش هامان هنوز از خون قانون تر است چه برسد دیگران ، که نه ، از ما بدتران آمد.

تمامی ذکاوتمان – این ارزنده ترین موهبت خدا – را تنها در جهت به مسلخ بردن فرشته ای به کار می گیریم که حتی چشم هایش را بر ظلم ما بسته و ترازوی همیشه میزانش به جور ما شکسته است. از منظر ما نخبگان قانون گریز آنها که برای رسیدن ، ساعت ها صبر می کنند و قانون را ، که نه ، عشق را رعایت می کنند همگی از جماعت ابلهان و گولانند!!

سخن کوتاه کنیم ، چه باید کرد ؟ فقط اگر اندکی وسیع تر نگاه کنیم ، اگر اندکی به خاطر انسان ، انسانیت را رعایت کنیم و تنها اندکی ” ما ” شویم ، دورنیست که طعم شیرین میوه های دوستی مان را خواهیم چشید.

Like
Like Love Haha Wow Sad Angry

نظر بدهید