نوشته های من

سینامه ۱۵

در راستای گسترش اختیارات در سیناژن همین بس که سرمقاله این شماره بنده، وتو گردید و شورای سردبیری تاخیر را بپذیرفت. اما سرمقاله ی دیگری خواست. ما هم امر شورا را اطاعت کردیم. از آن شماره تا این شماره یکی محموله ی روسیه را فرستادیم یکی هم بازرسی GMP وزارت بهداشت را گذراندیم. پس از […]

سینامه ۱۴

بعد از تاخیری طولانی در میانه ی همه ی شلوغی های نه چندان غیرعادی ما، سینامه را هم جانی دوباره   می بخشیم. سینامه   می خواهد که حداقل سی نامه ی سیناژنی را در هر شماره در دل داشته باشد. پس باز کنید درهای دل را به سوی صفحه ی سفیدی که برای شماست. شاید محملی […]

یاران را چه شد؟!

هفته ی جنگ یا هفته ی دفاع مقدس، راستش نامش برای ما بچه های جنگ خیلی فرقی نمی کند. برای ما که روزگار بی خیالیمان پر از دلهره و خشم و هیجان گذشت اما نمی خواهم از خودمان بنویسم. شاید روزی دیگر و مجالی دیگر. همیشه دغدغه ی قهرمانان جنگ با من است، نه اغراق […]

شادی آفرینی

 حقیقت بیشتر اوقات تلخ است راستی چرا همه خیلی خوب می دانیم که چگونه می توان کسی را ناراحت کرد، اما برای خوشحال کرن دیگران واقعا” به دردسر می افتیم؟ چرا به راحتی از دستمان در می رود و سوءتفاهمی به آسانی دل رفیقی را می شکند اما هرگز پیش تمی آید که ناخواسته و […]

به مناسبت روز داروسازیمان

روز داروسازی امسال در انتهای ماه مبارک رمضان در سکوت گذشت. یاد زکریای رازی افتادم و چند لحظه ای درنگ مرا به این سو برد که چقدر داروساز هستیم ؟   این روزها درمیان همه ی دغدغه های بزرگ و کوچکمان از افزایش تعرفه ، حق مسئولیت فنی ، قیمت پروانه ، موافقت اصولی ، […]

آفرینش

غزل می گه بیا فیلم های مستند تکامل رو ببین. منم می بینم  اما راستش من دلم می خواد داستان خلقت یکی بود یکی نبودی باشد. روایت من داستان جدیدی نیست مجموعه ای است از تقلب هایی از روی دست بزرگترها اما با اون مزه ای که من دوست دارم. خوب قهوه همیشه قهوه است […]

به استقبال ۹۰ (سینامه ۱۳)

  خیلی تاخیر دارم. می دونم. راستش همه شما آگاهید از همه ی آنچه در سیناژنمان می گذرد. می خواستم اندرباب دروغ بنویسم اما دیدم نمی شود اولین شماره ی سال را بدون گذر از سال گذشته بست. خیلی دنبال بهانه ای گشتم تا از زیرش در بروم اما نشد. خوب به همه ی شما […]

ما عقل کل ها

یادمه تو مدرسه تو کلاس دینی بهمون می گفتن: انسان چطور با عقلی که به کل هستی احاطه نداره، به عبارتی عقل محدودش راجع به بود و نبود خدا می تونه نظر بده؟ این منطق ساده و خیلی قویه و این روزها هر لحظه بیشتر از قبل می فهمم که چقدر معنی داره بزرگترین اشتباهات […]

حافظ

یاد حافظ افتادم. همیشه به یادش هستم اما امشب می خواهم برایش بنویسم، شاید جبران. سالهاست، فکر می کنم از نه یا ده سالگی که پیدایش کردم. توی غزل هایش گم شدم. غلط خواندم و غلط حفظ کردم. خلاصه با این رند زندگی کردم ترسیدم و اشک ریختم و قسمش دادم و میان آن صفحه […]

غریبی

تنهایی بد دردیه. تنها موندن میون آدما، نمی دونم شاید باید یه اسم دیگه ای براش گذاشت، من بهش می گم غریبی تنهایی ساده برای من گاهی لذت بخشه، حتی گاهی بهش نیاز دارم، گاهی حس می کنم بهم قدرت می ده، خودم رو پیدا می کنم، با خدام خلوت می کنم. اما این غریبی […]