نوشته های من

آشتی

 نگاش می کنم اما محل نمی ذاره، تکون هم نمی خوره، انگار نه انگار که همین یکی دو ماه پیش تا یه زیر چشمی نگاش می کردم سر می خورد تو دستام و اونقدر عشوه می اومد که هرچی تو دل بود می ریخت بیرون، اما حالا اون گوشه کز کرده، مثل افسرده ها. از […]

سینامه ۱۲

بدجوری گیرکرده بودم که این شماره چه بنویسم که …. شاهد از غیب رسید مقاله ها را برایم آوردند و سوژه محیا شد. نمی دانم در جریان هستید که مهران مدیری طنزی ساخته که بر روی اینترنت آمده و شبکه های ماهواره ای لس آنجلس را به طنز کشیده. راستش به طنز هم نکشیده، عیناً […]

سودای بتان

چند روز پیش داشتم دانه های برف را نگاه می کردم، توی شب دانه های سفید در آسمان برفی که گویا تهش چیزی روشن کرده اند، صدای فرو رفتن پا در برف و یادآوری شب های برفی به انتظار تعطیلی صبح، همه و همه حس های خوب و زیباییست که باریدن برف در تهران برای […]

سینامه ۱۱

یک :  این روزها سخت سرگرم جایزه ملی کیفیت هستیم و می دانم که بسیای سئوال کرده اند که این داستان دیگر از کجا نازل شد؟ راستش را بخواهید سالهاست که جایزه ملی کیفیت در سطح کل صنایع برگزار می شود و امسال اولین سال جایزه ملی کیفیت دارو است. بعد شما خودتان قضاوت کنید، […]

توهمی از داستان عشق

این قصه ی نامکرر را هر بار که می شنوم مرا وا می دارد به تاملی چند باره در این داستان. گرچه قابل انکار نیست که من هم منتظر بهانه ای هستم تا به سمت این داستان سری بخورم. بعد کافیست داستانی هم در میان آید، دیگر این دل نابکار افسار قلم را به دست […]

سینامه ۱۰

نمی دانم برایتان پیش آمده که انرژی زیاد گلـــویتان را بگیرد و فکر کنید دارید خفه می شوید؟  البته به قول رفیقی از نــوع خفگی های خوب. یعنی راستش یک چند صباحی در به در دنبال چنین خفگی بودم که نهایتاً حادث شد. خلاصه انرژی به سراغم آمده با کلی امید و آرزو به عبارت […]

زندگی سخت می ارزد

می ارزد که روزهای تکراری و مزخرف زندگی را بگذرانی تنها برای یک لبخند دوست می ارزد که در میان تیرگی ها و ناامیدی ها به عشق نگاه دوست صبح برخیزی و لبخند بزنی می ارزد که زندگی کنی به امید پیدا کردن آشنایی که همدم است و خویشاوند می ارزد که بگویی “این نیز […]

تویی که نمی شناسمت (سینامه ۸)

  بعد از مدتها انتظار، چند نامه در صندوق انتقادات کشف گردید، خطاب به من. از همه درد دل ها و انتقادات استفاده کردم، به دغدغه های شما فکر کردم و به افق های دورمان نگاه کردم. اما از میان همه آن گله های صمیمانه، از میان همه آن انتقادهای تند و عصبانی یک نفر […]

هرچه می خواهد دل تنگت بگو (سینامه ۷)

علی رغم رشته تحصیلی و سالهایی که در این راه گذرانده ام سخت بر این باورم که موثرترین مسکن هر درد، بی شک بیان درد است نزد کسی که بشنود، شنوا باشد و در اغلب اوقات همین ما را بس . هفتمین شماره سینامه را در دست داریم و یکبار نگاه کنیم که این تحفه […]

حسرتی و دیگر هیچ (سینامه ۶)

  پیشینه تاریخی ما نشان می دهد که همواره ایرانیان مردمانی گذشته نگر بوده اند و بیشتر عمر صرف حسرت گذشته ها کرده اند. این عادت، سنت یا حتی خصلت بارها و بارها باعث شده که چشم برداشته ها فروبندیم و آنها را به حسرتی برای فردایمان بدل کنیم . آنچه دیروز در دستهای ما […]